رد پای بارون...
...به نام خدایی که در این نزدیکیست
دلگیرم و بارونی
غمگینم و زندونی
آشفته دلم بانو...
بانو....
تو که میدونی...
ای گم شده تقویم
از دلهره سرشارم
این فصل شکفتن نیست
وقتی تو رو کم دارم
از غربت بین ما انگار نمیترسی...
دلواپسم از دوری
میدونی ومیپرسی
من کوه ترین بودم
تقدیر تو آبم کرد
اندوه منو بشناس بانو....به خودت برگرد
تکرار یه کابوسه هر لحظه و هر روزم...
با حسرت تنهایی...میسازم ومیسوزم
از همهمه میترسم
میترسم از این مردم
میترسم ازاین کابوس
از این غم شاعر کش
شاید که تو حق داری...
من کوچه بن بستم....
بی پرده بگم بانو...
از دست خودم خستم....!
دلتنگ تو میمونم
بانو...
به سلامت... خوش...!
*علی ضیا*
Design By : RoozGozar.com |